ننه می گه قادایالوم یه دولیتر بنزین از باک موتورت می کشی؟ می گم آره ننه، ولی می خوای چیکار؟ می گه می خوام بیکاری ِ عموتو، جهاز ِ آبجیتو خونه ی خودت رو حل کنم.
می گم، ننه! توی بنزین حل کنی یا با بنزین، آتیش پاره! فیلم هندیش نکنی مث فیلم ایرانیای اینروزا بزنی هممونو بسزونی؟! این قرتی بازیا چیه ننه،؟ قوی باش! 
ننه از حرصش با خنده دمپاییشو در میاره، میگه مگه من بی بی سی ام که در ِ یخچالو باز کنی تیتر بزنم که چهل نفر تو قباق تپه به اضافه ی خر عمو نایب تو راهِ کبوترآهنگ مردند.
می گم "پس بنزینو می خوای چیکار؟" میگه می خوام برم این دکون تازهه که رو قنات باز کرده اند رو آتیش بزنم. می گم "بانکو؟ چرا خب؟" می گه "آره؛ هر اِشّکی می فهمه این پسره نوه ی همون سلطون نزولخورِ قاجاریه ، پسر ِ همون قرومساق حاجی خرابیه که بعد انقلاب اولش صندوق باز کرد و بعدا صندوقش بانک شد و حالا این بچه، پسر ِ همون بابا و همون پدربزرگه که خیر ِ سرش ارث باباشه خصوصیشو زده، هوارتومن سود میده‌‌.

می گم ننه چیکار داری؟! خدا بیشترش کنه! ما که بخیل نیستیم. تازه بده مگه سود می ده؟ ننه می گه: "اِشّک هم نیستیم. شما جوونا چرا اصلا حالیتون نیست؟ حسین داییت زمینشو فروخته گذاشته تو بانک، اصغر داییت، خونه اش رو فروخته گذاشته تو بانک. حلیمه خانم نونواییشو بسته، اکبر آقا کفاش هم که مغازه شو فروخته گذاشته تو اونجا. همه باهم. همه ی ده نشسته اند تو خونه و هرماه جای خونه و مغازه و زمین و سیب زمینی و کباب، بهشون ازین کاغذ جدیدا که زمان ما نبود و بعد از انقلاب آتیشش زدند اولش، ازونا می دن بهشون و کوفت. زیادم می ده. خب خری مگه بری سر ِ کار. اینو خدابیامبرز عمه ی شوهر عمه ات هم می فهمه. تو چطور نمی فهمی؟!".
می گم ننه! ما چیکاره ایم تو زندگی ِ مردم دخالت کنیم. خوب فایده اش لابد خوبه دیگه.
ننه می گه، بِچاره بالام، خیلی خنگی.
می گه ببین، همه تو خونه، نصف داهات شیره ای، تو که پول تو بانک گذاشتن نداری، بی کار ِ بی عار، کار نیست خب، کارا همه تو بانک شده اند کاغذ، دخترای همون داییات و باقی ِ ده که عاشقاشون مثل ِ تو یه لاقبا، همه ترشی می ندازند. کلِ ده، به جز ترشی و بچه ی اذب دیگه هیچی پیدا نمی شه. همه تون بیکار، آخرش هم این کاغذ جدیدا رو یه روزی می بینی رادیو می گه، دیگه پول قبول نیست، سکه ی طلا و نقره مثل ِ قدیما فقط قبول. 
بعد کل ِ داهات می مونه و حوضش و این پسره، پسر ِ رباخور ربازاده، سکه های شهرو زمینا و مغازه هارو جمع می کنه سالاری و اربابی رو دوباره مد می کنه و شما می شید غلاماش. داهات می شه خرِ شهر. شهر می شه کنیزِ کنیزِ مملکت، مملکت می شه، غلام ِ صهیونیستها... می فهمی؟؟؟ نمی فهمی اَحوَل‌ جان، بنزینو بکش کاریت نباشه!

می گم ننه! ساده تر بگو... دکترای ما واسه تاقچه است... ساده تر بگو عیاق قاپلاری قوربان، ساده تر بگو، ما نمی فهمیم!! چند صد ساله نمی فهمیم!!

#حمید_طاهری (#فلانی)

اینستاگرام: Hamid_Taheri

#ربا_جنگ_با_خداست

....

فلانی نوشت: راستی، اشتباه نکن عزیزم، اونروزی که جای اینتساگرام و یوتیوب و فیسبوک و تلگرام و ویچت و فلان و بمان، نمونه ی وطنیش بود و نهادینه شده بود و ملکت جای like کردن share کردن و subscribe کردن و فلان و بمان، اون وخته که مثل ِ چین و ژاپن، از آمریکا و آلمان و فرانسه اش آدم متخصص میاد که زبونت رو یاد بگیره که مشتریت بشه و مشتریش بشی!! بومی سازی ِ اینترنت و شبکه های اجتماعی و نرم افزارهای پیام رسان هم اصلا ربطی نداره به این که اگه با دختر خاله ات برنامه ی سینما گذاشتی، بیان بگیرنت... نه آقاجون... گول ِ رسانه های غربی و مطالب تلگرامی رو نخور داداش! مملکت بیکار نیست بیاد پیامای تو و دخیای محلتونه رو بررسی کنه.. فقط سرور اون داده ها و نداده ها میاد تو مملکت خودمون، بجای تبلیغات مسائل خارجی و جنس اجنبی، کار و اشتغال و آگهی و فلان و بمان داخلی رواج تر پیداتر می کنه!! عزیزم.. امان از بی سوادی... یا از کم سوادی، مخصوصا این اجنبی لیسا، که مثلا سیگنالهای پارازیت رو سرطانزا می دونند، ولی خودِ سرطان ماهواره ای که هم فرهنگرو و هم سیگنالهای اصلی رو دریافت می کنه رو سرطان نزا می دونند... آقای مشنگ، برادر ِ چلغوزیان پرفسور جک و مایک و جونور، چی زدی برادر، جنسش خیلی خب بوده، مسطولی آقا یا stoned؟؟
تلافی نووشت: بابا دست بردارید بخدا ازینهمه خود زنی، ازینهمه هرکی ضد مملکت و حکومت و فلان و بمان نوشت و خوند و فرار کرد و فلان شد قهرمونتون... گور بابای همه ی فراریا، گوربابای همه ی اونایی که آرزوشون جای ایرانی بودن، تو سوئدی بودند!!!! بفهم، میخ!