کربلا ادامه ی علی به فاطمه ترین حالت ممکن
کربلا یعنی قربان گاه ِ الهی. چه قشنگ در حجی شکسته. آنجا که چه خانه ای نو بسازی ، چه خانه ی خرابی را دوباره بسازی. آنجا که ابراهیم واره می آورد و سه بار علی ذبح می شود.
علی ِ زمان علی اکبرش را فرستاده؛ علی اکبری که گویا امام می شد و بعد از آن اسماعیل واره اش، اسماعیل واره ی دیگر، چون عیسای در گهواره، علی شیرخوار را آورده و کودک پیام پدر می شود. کودکی که می شد علی باشد. نه اینکه حسین فقط دوتا پسر آورده باشد. علی ِ زمان ، حسن و حسینش را با هم آورده و با هم قربانی کرده و بعد سالها با داغ ِ عزیز در اسارت و ظلم ادامه داده. آنجا که درد دیگر تمام نشد. سر از قفا بریده شد تا آخرین لحظه درد و باز اما تمام نشد. بلکه از نسلی به نسلی، از علی پدر به علی فرزند ادامه داشت تا امروز که علی ِ زمان، سالهاست زین العابدینی شده است در شرایط ِ کاظم و غیبت. غیبت نه آنگونه که در زندان باشد و در جامعه نه. نه ، بلکه در جامعه غایب. در زندانی به بزرگی ِ دنیا. در کربلایی به بلندای زمین. کل عرض کربلا. می فهمی یعنی چه؟
علیزاده از آن علی که حسن و حسینش را در فتنه ی زاده از خانه ی عثمان آورده بود حالا در مقابل ِ لشگر از همان خانه بلند شده، در مقابل همان ماری که در لعنت ِ همان پیراهنِ نفرین شده حالا اژدهای سی هزار سری شده، حسن و حسینش را علیواره آورده و برای ادامه ی علی، فاطمه شده.
و شده حسین! نه اینکه تنها عیسایی به صلیب شده باشد ها نه. حسین یعنی آنجا که علی فاطمه بشود. که از علی رسیده مهدی در علی ادامه می یابد. حسین علی زمان بود. علی اکبر هم علی بود و علی اصغر هم علی بود و جز حسین کسی چه می دانست که باید سه تا ذبح بشوند و در یکی ولایت خدا بر زمین ادامه پیدا کند. به گمانم اگر حسین هفت تا پسر داشت، نام همه شان را علی گذاشته بود و از دامن چنان علی زاده هایی هفت تا امام واره آمده بودند و همه ذبح می شدند و در یکی ادامه.
ماجرای کربلا همان ماجرای درب ست. همان پشت در سوختن برای ادامه ی علی. کربلا آتش ِ خانه است که بر خیمه ادامه شده. کربلا همان چادر ِ سوخته ست که از سری به بیابانی کشیده شده. کربلا تنها قربانی شدن نیست. کربلا یعنی نهایت ِ امید در نهایت ِ نا امیدی. یعنی نهایت ِ ایمان در عصر کفر. یعنی نهایت ِ اعتماد که ببینی وعده ی الهی پیش چشمانت پر پر بشود و باز دست از ایمان نکشی. و آن وعده از بستر بیماری به ناممکن ترین طریقه ی قابل ِ درک برای انسان تحقق یابد. کربلا اصلا یعنی ماجرای ادامه ی علی در حسین به فاطمه ترین حالت ممکن به روایت زینب.
کربلا یعنی قربان گاه ِ الهی. چه قشنگ در حجی شکسته. آنجا که چه خانه ای نو بسازی ، چه خانه ی خرابی را دوباره بسازی. آنجا که ابراهیم واره می آورد و سه بار علی ذبح می شود.
علی ِ زمان علی اکبرش را فرستاده؛ علی اکبری که گویا امام می شد و بعد از آن اسماعیل واره اش، اسماعیل واره ی دیگر، چون عیسای در گهواره، علی شیرخوار را آورده و کودک پیام پدر می شود. کودکی که می شد علی باشد. نه اینکه حسین فقط دوتا پسر آورده باشد. علی ِ زمان ، حسن و حسینش را با هم آورده و با هم قربانی کرده و بعد سالها با داغ ِ عزیز در اسارت و ظلم ادامه داده. آنجا که درد دیگر تمام نشد. سر از قفا بریده شد تا آخرین لحظه درد و باز اما تمام نشد. بلکه از نسلی به نسلی، از علی پدر به علی فرزند ادامه داشت تا امروز که علی ِ زمان، سالهاست زین العابدینی شده است در شرایط ِ کاظم و غیبت. غیبت نه آنگونه که در زندان باشد و در جامعه نه. نه ، بلکه در جامعه غایب. در زندانی به بزرگی ِ دنیا. در کربلایی به بلندای زمین. کل عرض کربلا. می فهمی یعنی چه؟
علیزاده از آن علی که حسن و حسینش را در فتنه ی زاده از خانه ی عثمان آورده بود حالا در مقابل ِ لشگر از همان خانه بلند شده، در مقابل همان ماری که در لعنت ِ همان پیراهنِ نفرین شده حالا اژدهای سی هزار سری شده، حسن و حسینش را علیواره آورده و برای ادامه ی علی، فاطمه شده.
و شده حسین! نه اینکه تنها عیسایی به صلیب شده باشد ها نه. حسین یعنی آنجا که علی فاطمه بشود. که از علی رسیده مهدی در علی ادامه می یابد. حسین علی زمان بود. علی اکبر هم علی بود و علی اصغر هم علی بود و جز حسین کسی چه می دانست که باید سه تا ذبح بشوند و در یکی ولایت خدا بر زمین ادامه پیدا کند. به گمانم اگر حسین هفت تا پسر داشت، نام همه شان را علی گذاشته بود و از دامن چنان علی زاده هایی هفت تا امام واره آمده بودند و همه ذبح می شدند و در یکی ادامه.
ماجرای کربلا همان ماجرای درب ست. همان پشت در سوختن برای ادامه ی علی. کربلا آتش ِ خانه است که بر خیمه ادامه شده. کربلا همان چادر ِ سوخته ست که از سری به بیابانی کشیده شده. کربلا تنها قربانی شدن نیست. کربلا یعنی نهایت ِ امید در نهایت ِ نا امیدی. یعنی نهایت ِ ایمان در عصر کفر. یعنی نهایت ِ اعتماد که ببینی وعده ی الهی پیش چشمانت پر پر بشود و باز دست از ایمان نکشی. و آن وعده از بستر بیماری به ناممکن ترین طریقه ی قابل ِ درک برای انسان تحقق یابد. کربلا اصلا یعنی ماجرای ادامه ی علی در حسین به فاطمه ترین حالت ممکن به روایت زینب.
حمید طاهری (فلانی)
یا حسین ِ از علی رسیده ی زمان آقا جان التماس نشانه!
.
فلانی نوشت:
نوشت آب دریا سوخت! گفت ماه، آسمان سوخت
بوی عود می آید عمود می فهمی؟
دختری بعد ها از درد ِ دو دست سوخت ، می فهمی؟
آنکه در پشت ِ دری سینه شکست پهلو سوخت!
دست به دیوار خرابه.. توی شام..............
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۶/۲۸ ساعت 17:29 توسط حمید طاهری (فلانی)
|